در روزهای گذشته در مراسمی سیدی کهنسال با گویش زیبای میرسالاری وبیانی فصیح پیام تسلیتی ایراد نمود که هر دوستدار ادبیاتی را به واکنش وامی داشت اینجانب به عنوان خادم سادات برخود واجب دیدم تحقیقی در باره گویش سادات میرسالاری داشته باشم شاید بتوانم روند فراموشی این گویش را کندتر نمایم
در یکی ازمسافرتهام به شاهین شهراصفهان میزبانم خانواده ای از سادات بود مادر خانواده علیرغم قریب 40سال زندگی در این شهر با گویش زیبای میرسالاری اصیل صحبت می کرد علت را پرسیدم گفت این لهجه یادگار پدرانم است ویک میراث گرانبها ی پدری
بیایید مثل این شیرزن فکر کنیم
زبان، میراثی از یک دانش بسیار غنی است که می تواند درهایی به سوی دنیاهای دور با سنتها و فرهنگهای متنوع بگشاید.
امروزه نزدیک به 7 هزار گویش زبانی در دنیا وجود دارد که بیش از نیمی از این زبانها در پایان قرن حاضر از بین می روند .
این زبان ها از سوی تغییرات فرهنگی، خجالت از قوم و قبیله و سرکوب دولت ها، تهدید می شوند.
زبانهای در حال انقراض همراه با یک طبقهبندی 5 حالته منتشر کرده است. این طبقهبندی شامل:
1- زبانهای در آستانهی خطر (بیمار): اغلب بچهها به این زبان تکلم میکنند اما این خصوصیت به مناطق محدودی خلاصه میشود و این امر تهدیدی برای زبانهای فوق است.
2- زبانهای به خطر افتاده: بچههای اندکی این زبانها را به عنوان زبان مادری و در منزل استفاده میکنند.
3- زبانهای شدیدا به خطر افتاده: فقط نسل مادربزرگها و پدربزرگها از این زبانها استفاه میکنند. پدرها و مادرها ممکن است این زبانها را بفهمند اما به کودکان منتقل نمیکنند و حتا بین خودشان هم استفاده نمیشود.
4- زبانهای در محدودهی بحران: جوانترین متکلمین این گروه همان نسل پدربزگها و مادربزرگها هستند. تازه آنها هم خیلی کم و بهندرت از این زبانها استفاده میکنند.
5- زبانهای مرده: دیگر کسی از نسل صحبتکنندگان این زبانها باقی نمانده است.
اگر خیلی منصفانه به طبقه بندی فوق بنگریم می بینیم زبان و گویش میرسالاری که شاخه ای از زبان لری است در طبقه دوم یعنی زبانهای به خطر افتاده قرار گرفته است !
راستی علت چنین خطری چیست ؟
آیا عوامل خارجی باعث ایجاد چنین خطری شدند ؟
یا این خطر ناشی از عوامل درونی ایل بزرگ لر است ؟
چرا باید پدران و مادران قوممان زبان مادریشان را پشت حجله عروسیشان جا بگذارند و بچه هایشان را از نعمت زبان مادری که کمترین حق طبیعی یک فرزند است
محروم کنند ؟
چرا با دستان خود تبر تیز برداشته و به جان درخت قوم و فرهنگمان افتاده ایم ؟
چرا باید زبان مادری خود را مایه ننگ دانسته و تابلوی ورود ممنوع را بر سر در خانه هایمان آویزان کنیم ؟
چرا باید فرزندان خود را از نعمت بازیهای کودکانه محلی و فرهنگی خویش محروم کرده و پا به عرصه فرهنگهای قوم و قبیله های دیگر گذاریم ؟
با خود و در خلوت خود فکر کنیم که چه بر سر ما آمده است ؟
بیائید عیب و عار ندانیم زبان مادری خود را !
دربهای خانه هایمان را به روی زبان مادری خویش باز کنیم تا فرزندانمان از نعمت زبان مادری محروم نشوند
و دست در دست هم دهیم و فرهنگمان را پاس بداریم و این میسر نمی شود جزء با همتی مضاعف در عرصه فرهنگ قومی و محلی
باشد تا شاهد مرگ تدریجی زبان و گویش قوممان نباشیم .
انشا الله